آقا جان روزت مبارک،به امید آن روز...

[ سه شنبه, ۱۲ خرداد ۱۳۹۴، ۰۷:۲۷ ب.ظ ] [ خادم الشهدا ]
[ ۰نظر ]

......

 شب جشن ولادته
شب عشق وارادته
ذکریاصاحب الزمان
شب نیمه عبادته
گل طاهایوسف زهراخوش آمدی
نوردلهاسید و مولا خوش آمدی
[ سه شنبه, ۱۲ خرداد ۱۳۹۴، ۱۲:۴۳ ب.ظ ] [ خادم الشهدا ]
[ ۰نظر ]

تبریک...

سحر از دامن نرجس، برآمد نوگلى زیبا
گلى کز بوى دلجویش، جهان پیر شد برنا
به صبح نیمه شعبان تجلّى کرد خورشیدى
که از نور جبینش شد، منوّر دیده زهرا(س)

 

[ سه شنبه, ۱۲ خرداد ۱۳۹۴، ۱۲:۳۸ ب.ظ ] [ خادم الشهدا ]
[ ۰نظر ]

ان شا الله.....

[ سه شنبه, ۱۲ خرداد ۱۳۹۴، ۱۲:۲۲ ب.ظ ] [ خادم الشهدا ]
[ ۰نظر ]

یا حیدر

در جنگ ز دستان عدوای سپر افتاد ...
ناگاه میان لشگریان زمزمه افتاد ...
تا بوده علی بوده و تاهست علی هست ...
با آل علی هر که در افتاد ......
ور افتاد ...

السلام علیک یا صاحب الزمان (عج)
[ سه شنبه, ۱۲ خرداد ۱۳۹۴، ۱۲:۲۱ ب.ظ ] [ خادم الشهدا ]
[ ۰نظر ]

بدون شرح

[ يكشنبه, ۱۰ خرداد ۱۳۹۴، ۱۲:۳۹ ب.ظ ] [ خادم الشهدا ]
[ ۰نظر ]

دلم تنگ اون کربلاته آقا ...

دِل مَـن سَخـت هَـواۍ(حَرمَـت)را دارَد
کہ بِگیـرَم(تسبیـح) 
بِنشیـنَم یک گوشہ ۍ دِنـجِ حَرمـَت
بِشُـمارم یـک بہ یـک 
وبِگویـَم از(دِل)
مَـن هَـمان عاشِـق دلخستہ ۍ خونیـن جِگَـرم
مَـن هَـمان بَنـده ۍ بی لایِـق وآشفتہ سَـرم
دِل مَـن یـِک(سَـجاده)پُـراز(عَطـرخُـدا)میخواهَـد
کہ بینـدازَم در(صَحـن حَـرَم)
دو(رُکعَـت عِشـق)بخوانـَم آقا
دِل مـن میخواهـَد دَسـت در دَسـت ضَریـح
گِـره اندازمـو ازعُمـق وجـود
(اشکهایـَم) را جارۍ بُکنـم
تاکہ درسایہ ۍ اَمـن حَـرمـَت دلَـم آرام بگیـرَد(اَربـــــاب)....

[ يكشنبه, ۱۰ خرداد ۱۳۹۴، ۱۲:۳۷ ب.ظ ] [ خادم الشهدا ]
[ ۰نظر ]

تقوا...

[ جمعه, ۸ خرداد ۱۳۹۴، ۰۹:۲۴ ب.ظ ] [ خادم الشهدا ]
[ ۰نظر ]

لبیک یا حسین...

[ جمعه, ۸ خرداد ۱۳۹۴، ۰۹:۲۰ ب.ظ ] [ خادم الشهدا ]
[ ۰نظر ]

این پیرمرد.....

در ccu کنار تخت پدربزرگش مرد پیری بستری بود. نزدیک ساعت هشت ونیم حس کرد حال پیرمرد خیلی بد شده. پیرمرد ناتوان داشت جان میداد و کسی کنارش نبود. 
به هر زحمتی بود تخت پیرمرد را رو به قبله گذاشت، هنوز هوش و حواس پیرمرد بر جا بود و چشمهایش را یکی درمیان باز میکرد. 
جوان شهادتین را برایش آرام خواند و پیرمرد تکرار کرد. 
سپس اسم ائمه ع را یکی یکی آرام شمرد و پیرمرد تکرار کرد. 
سپس دستهای پیرمرد را گرفت و خواست که با او یا حسین ع بگوید. پیرمرد یا حسین را هم گفت و جان داد. پرستار وارد اتاق شد و با داد و فریاد به جابجایی تخت پیرمرد اعتراض کرد. جوان توضیح داد که این پیرمرد داشته جان میداده و ما با هم شهادتین گفتیم و رو به قبله اش کردم .
پرستار چند لحظه مات و مبهوت به جوان و پیرمرد نگاه میکرد و از چشمانش اشک میریخت.
او سپس گفت:
این پیرمرد....

مسیحی بود.

[ جمعه, ۸ خرداد ۱۳۹۴، ۰۹:۱۸ ب.ظ ] [ خادم الشهدا ]
[ ۰نظر ]
در انتظارتیم آقا ... در انتظارتیم آقا ...      
   
      عنوان عکس